مهرسام و اداره مامانی
عزیزم امروز با بابایی رفتیم اداره . من چندتا کار داشتم که باید می رفتم . نمی تونستم تنهات بزارم پس سه تایی راهی شدیم . خاله ها و عموها خیلی دوست داشتن. همه اومدن دیدنت . کلی هم کادو گرفتی . خیلی پسرخوبی بودی و اصلا اذیت نکردی هرکسی هم که اومد دیدنت براش خندیدی و دست و پاتو تکون دادی . ولی یه گوشه چشمی هم به من داشتی که ببینی تنهات نذاشته باشم. الهی قربون نگاه مهربونت شم. از داشتن گلی مثل تو خدا رو شاکرم عزیزم . خاله سمیه هم امروز اومد دیدنت خونمون و همش اس ام اس می ده پسرتو ببوس چشاش خیلی مهربونه ولی نمیدونه که تو وجودت سراسر پر از مهره . اسمت هم یعنی پسر مهر. پسر خونگرم و مهربون که خیلی بهت میاد عزیزم. الانم از خستگی از 8 شب خوابیدی تا...
نویسنده :
مامان مژگان
23:58