مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

مهرسام گل من

مرد کوچک مامانی

1392/9/22 12:14
نویسنده : مامان مژگان
302 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم ، عسل مامانی الان ساعت 12 ظهر و خواب ظهرگاهی بیدار شدی و داری با چشمای خوشگل و اون مژه های مامان کشت منو نگاه می کنی اونم با تعجب. چون لنزام رو برداشتم و عینک زدم. خیلی بامزه نگام می کنی قربون اون چشات برم. الانم داری سعی می کنی دمر شی که موفق شدی و داری این  موفقیت رو جشن می گیری. خیلی پسره آقایی هستی. اصلا اذیتم نمی کنی و خوابت خوبه .

فقط از 7 صبح بیدار می شی و بازیت می گیره. جدیدا دمر که میشی سینه خیز دو سه قدم می ری. آفرین بهت. خیلی خوش اخلاقی مامانی . همش می خندی بی دندونه من. تنها ایرادت اینه که بد شیر می خوری و هیچ وقت برای گرسنگی گریه نمی کنی. منم دوساعت یه بار شیرت می دم که بعضی وقتا انقدر گریه می کنی  که شیرنخوری ، مجبور می شم بزارم بعدا. نمی دونم چرا همه چی رو میخوای بخوری به غیر از شیر. عاشق فرنی و سرلاکی. البته می دونم که چون خیلی کنجکاو شدی نمی خوای شیر بخوری. می ترسی از اتفاقای دور و برت خبردار نشی.هر کی میبینتت عاشق اون چشمای مظلومت می شه . واقعا هم مظلومی . آدم دلش می خواد فداتتتتتتتتتتت بشه.

14 آذر برای اولین بار پاتو کردی در دهان مبارک. 18 آذر هم برای اولین بار بابای کردی باهامون. البته فقط وقتی تو بغل بابایی هستی این کارو می کنی. وقتی بابایی میگه مامانی مهرسامو ببین و بابای می کنه توام تکرارش می کنی. آفرین به تو پسر باهوشم.به قول دایی مهدیار حروف الفبا رو هم داری میگی.

اووووو. آآآآآآآآآآآ. آغغغااااااااا.خخخخخخخخ. مممممم. بوووووو. آآآآآغغغغغوووه، هههههههه

خیلی ماهیییییییییییییییی عزیزم. نمی دونم با من چکار کردی که دیوونت شدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)